اول مرداد است هوا گرم است و سوزان. بی حوصله و کلافه ام .کتاب جدیدی را شروع می کنم. به این جمله می رسم: «نوشتن درمان درد بیهودگی است». تصمیم میگیرم چیزی بنویسم.هر طور شده باید دنیایم را عوض کنم .مقابل وزش باد کولر قرار میگیرم بعد از چند دقیقه سردم میشود با خودم می گویم کاش این سرما علتی طبیعی داشت چند افکت رعد و برق و صدای باران دانلود می کنم و صدای اسپیکر را تنظیم می کنم روشنایی اتاق را کم می کنم حالا در اوج گرمای تابستان، پائیز را به خانه ام آورده ام .در دنیای امروز من آسمان ابری و بارانی است .من دارم کتاب می خونم و چای مینوشم.
یک پاسخ
چه تصویر پردازی زیبایی توی ذهنم ایجاد کردید
من هم گاهی اوقات برق اتاق رو خاموش میکنم و یک آهنگ حماسی میزارم و خودم رو تصور میکنم توی مسابقات المپیک وقتی روی سکوی اول قرار دارم
بعد استقبال مردم … 😆
تخیل خیلی چیز خوبیه ، برای من اگر نبود دنیا قابل تحمل نبود