خرداد ۱۳۹۳

انتظار

از اشک های بی شمار انتظارم بپرس و از سرگیجه ی بعد از دَوَران عقربه های ساعتهای بی قرار بدان که آمدنت چقدر به دیر انجامیده است

ادامه »

فرصت طلب

بیهوده آب را گل آلود میکنی این حوضچه خالی از ماهی است

ادامه »

وکیل مدافع

آسوده باش من دعوا را می برم  “زمان” وکیل مدافع چیره دستی است

ادامه »

تعریف زندگی

یک استکان چای  و میزی کنار پنجره  … این هم تعریف ساده ایست از زندگی

ادامه »

چای تلخ

چای سرد دوری ات را تلخ می نوشم قند دردلم آب می شود  وقتی از آمدنت خبر می دهی  آمدنت پایان تلخی هاست

ادامه »

حواس‌پرت

یکی در میان دگمه های پیرهنم باز  و بند کفشهامو نبسته ام آخه این روزها تمام حواسم جمع فراموش کردن توئه

ادامه »

طعنه

این روزها حرف های سرد تو سلاح گرمی است … می کُشد مرا

ادامه »