1. دقیقا حق با شماست. هنوز هم بوی مدرسه و ورود به اتاق مدیر برای ما والدین با همون ترس دوران…

  2. چقدر الان فضای مدارس متفاوت هست. چند روز پیش که دخترم رو می‌بردم مدرسه، درباره‌ی عبور و مرور از خیابون…

  3. سلام بله خانم علی‌قلی‌زاده این تجربه کاملاً واقعی و در کلاس پنجم برای من اتفاق افتاد. ممنونم از تعریفتون. شاید…

  4. این داستان واقعی بود؟ خیلی خوب تصویرسازی شده بود. انگار این تجربه برای خودتون رخ داده بود. من چندبار خوندمش.…

  5. خیلی زیبا بود آقای طاهری روان و گیرا. نثرتان انقدر ساده و در عین حال جذاب است که مخاطب با…

  6. چه نامه‌ی زیبایی. بسیار خوب اون درد و رنج‌هایی رو که توی زندگی کشیده بودید، بر روی صحفه نگاشتید. زنده…

  7. آقای طاهری موضوع داستان جالب بود. تا یه جایی هم خیلی خوب بهش پرداخته بودین ولی از یه جایی به…

  8. پس چه تجربه وحشتناکی بوده. خدارو شکر که سالم و سلامتید.

  9. درود جناب طاهری گرامی. قلمتون مانا خیلی قشنگ فضا و حس و حال رو نوشته بودید.

  10. البته که داستانای دیگه هم باید جالب باشه من هنوز وقت نکردم بخونموشون

  11. درود آقای طاهری واقعا داستانای معماگونه ای که نوشته اید قابل تحسینه

  12. سلام جناب طاهری روزتون بخیر شما در زمینه سایت هم کار می‌کنید؟ میشه لطفاً . ایمیل بدید اگر کار نمی…

  13. آقای طاهری سیگار اشنو ندارید؟ باید یکی همین الان دود کنیم از بس داستانتون و دوست داشتم گرچه سیگاری نیستم.

  14. چلیپای به زنجیر درآمده؛ آراسته به غفلت به گریبان آدمی. بسیار زیبا بود. من خانه‌ی زبانی در شهر محل زندگی‌ام…

  15. کاش پدر به‌جای گفتن: «اگه اون این‌طور می‌خواد خشنود باش.» کتاب شفای زندگی رو می‌داد دست آنجلیکا بخونه. کاش آنجلیکا…

  16. دوست عزیزم شما به من لطف دارید. شما خودتون استادید. نوشته‌های شما رو دوست دارم.

  17. باید هم میشد. به نظرم وجه تمایز داستان شما اینه که منتظر ایده ها نمیشید و از هرچیزی ایده ای…

  18. درود بر امیررضا جان هنرمند. این داستان رو چند روز پیش خیلی سریع و در یکی دو ساعت برای یک…

  19. امیررضا جان ممنونم از تعریف قشنگت. به درستی که تصاویر رو با وسواس انتخاب می کنم. صلیب، معرب چلیپا در…

  20. داستان فوق العاده‌ گیرا و جالبی بود چقدر نثر روان و خوبی دارید جناب طاهری.

  21. سلام شعر فوق العاده بود اما معنای چلیپا رو نمیدونم جز با نگاهی عمیق و فلسفی و شاعرانه به زندگی…

  22. وای چقدر خوب بود. یک‌جا همه رو خوندم. اون نقطه‌ بندی تو جمله‌هاتون خیلی خوب بود. روان هم نوشتید. ایده‌…

  23. 😢😢😢هرچیزی به‌جز این ایموجی می‌ذاشتم قصه رو خراب می‌کرد. کاش محبوبه عجله نمی‌کرد. کاش هیچ وقت جنگ نمی‌شد. کاش هیچ…

  24. چقدر زیبا و روان بود نوشته‌تون. چشمم اصلا توی چاله‌چوله نیفتاد موقع خوندنش. یاد فیلم‌نامه‌ی «آینه‌های روبرو» افتادم. اما خب…

  25. کاملن درسته. چون این خاطره‌ی تلخ توی قسمتی از ناخودآگاه شما تثبیت شده، تونستید حس تلخ نرسیدن پسر داستانک رو…