شهریور ۱۴۰۱

نامهای به آینده
دخترم! به تو مینویسم. به تویی که هنوز نمیشناسمت. در شبی که احساس کمرشکن تنهایی حلول تازهی عشقی را در خود هضم میکند و مرا بهناچار بهسوی تو میراند. دوستت دارم بیآنکه بدانم کیستی و میپرستمت به خاطر عظمت وجودت که هنوز ناپیداست. دخترم، ای
۱۴۰۱/۰۶/۲۱
۲ دیدگاه

پاییز بارانی
دلم یک چتر میخواهد کمی باران کمی شادی، کنار تو نشستن با لب خندان کمی آواز و موسیقی کنار جوشش چشمه صدای شُرشُر جویی میان درهای پُر مه دلم یک شعر میخواهد کمی پاییز تو باشی،قاصدک باشد، تغزلهای شورانگیز ملالی نیست اینها را نباشد هیچیک
۱۴۰۱/۰۶/۱۹
۲ دیدگاه