مجتبی طاهری
بایگانی‌ها

داستانک چراغ نفتی

نیمه های شب است.

برف سنگینی باریده و موجب قطع برق شده است.

همه چیز در تاریکی فرو رفته است.

او غم بزرگی در سینه دارد.

طاقت این تاریکی و تنهایی را ندارد.

تمام دلخوشی اش یک نخ سیگاری است که خود را ته پاکت قایم کرده است.

رقص سایه روشن شعله های یک چراغ گرد سوز کمی اتاقش را روشن کرده است.

چراغی که چندان  فروغی ندارد اما مایه دل گرمی است.

کبریت را پیدا نمی کند.

سیگار را برلب گرفته و روی چراغ می گیرد.

تنها سیگارش درون چراغ سقوط می کند و شعله ور می شود.

shadow.png
لطفاً دیدگاه خود را بنویسید

6 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *