عبور از مِه

مِهِ آن شب، همچون پردهای خاکستری، سنگین و خاموش بر سر شهر افتاده بود. چراغهای محو جاده، مثل فانوسهایی لرزان سوسو میزدند. سرفههایم از اعماق سینهام برمیخواست. داروی ضد سرفه، بیرحمانه چشمانم را سنگین کرده بود. خطچین بریدهبریدهی جاده همچون اغواگری مرموز برای لحظهای هر چند کوتاه پایم را به وادی مرگبار خواب کشاند. آنی […]
ثانیههای بیقراری

نوزده، هجده، هفده، هنوز ترمز دستی بالاست. نیمکلاچ و گازهای پیدرپی، دور موتور از ۳۰۰۰ بالاتر میرود.ماشین همچون سگی حملهور به جلو میتازد. اما افسارش او را سر جایش نگه میدارد. هفت، شش، پنج، دستی را میخواباند و گاز را میچسباند. کمی آنطرفتر جیغ ترمز بلند میشود . صدای مچالهشدن ورقهای آهن و خردشدن شیشه […]