جنگ
![](https://www.mojtabataheri.ir/wp-content/uploads/tank.png)
داستان کوتاه محبوبه
ارتش عراق خرمشهر را به اشغال خود درآورده بود. مردم خانههای خود را خالی کرده بودند. عبدالرضا و محبوبه در خانهی خود گیر افتاده بودند. اگر کمی بنزین داشتند میتوانستند با ماشین قدیمیشان که مدت زیادی بود توی حیاط خاک میخورد شهر را ترک کنند.
![](https://www.mojtabataheri.ir/wp-content/uploads/2021/11/Callofdutymobile-1.jpg)
در مبارزه با دخترم همیشه پیروزم
نزدیکترین شهربازی به خانهمان «خورشید طلایی» نام دارد. آخر هفته که میرسید سنا میگفت : «پدر! برویم گُلدنسان (خورشید طلائی)؟». بعد با هم به شهربازی میرفتیم و بازیهای مختلفی را انجام میدادیم. در یکی از بازیها من همیشه بازنده میشدم .البته خیلی دلم میخواست یک
![](https://www.mojtabataheri.ir/wp-content/uploads/soldier.png)
زندگیکردن سختتر از مردن است
جنگ همواره رویدادی فراتر از یک تسویهحساب سیاسی است. سرباز پیروزمند، تسلیم میشود. تسلیم بنیادِ بدسرشت خویش. هر چیزی حتا یادبودهای هنری و باستانی را ویران میکند، مهارتش را در شکنجه، آزار و تجاوز آزمایش میکند. ظلم میکند و به نابودی میکشاند . وحشت میآفریند