کاش هر روز یک‌شنبه بود

روی یکی از نیمکت‌های ردیف دوم نشسته بود. چشم‌هایش را با خود آورده بود. همان چشم‌هایی که آن‌قدر زیبا بودند که گمان نمی‌کنم به غیر از زیبایی چیز دیگری را دیده باشند. به جایی در دور‌دست خیره شده بود. جایی که هیچ جا نبود. آیا در عمق آن نگاه‌های بی‌هدف رازی نهفته داشت؟ مراسم تمام […]