پاییز بارانی

دلم یک چتر میخواهد کمی باران کمی شادی، کنار تو نشستن با لب خندان کمی آواز و موسیقی کنار جوشش چشمه صدای شُرشُر جویی میان درهای پُر مه دلم یک شعر میخواهد کمی پاییز تو باشی،قاصدک باشد، تغزلهای شورانگیز ملالی نیست اینها را نباشد هیچیک اما دلم چیزی نمی خواهد به جز دیدار تو تنها
محبوبه

ارتش عراق خرمشهر را به اشغال خود درآورده بود. مردم خانههای خود را خالی کرده بودند. عبدالرضا و محبوبه در خانهی خود گیر افتاده بودند. اگر کمی بنزین داشتند میتوانستند با ماشین قدیمیشان که مدت زیادی بود توی حیاط خاک میخورد شهر را ترک کنند. عبدالرضا تصمیم گرفت هرطور شده برای بهدست آوردن بنزین از […]
گوشواره

روز زن بود. رفته بودیم بیرون. داشتم فکر میکردم چطور همسرم را غافلگیر کنم. از کف ماشین چیزی برداشت. کمی به من نگاه کرد و پرسید: «این چیه؟». به لنگهی گوشوارهای که توی دستش بود نگاه کردم و گفتم:«نمیدونم». هر دو غافلگیر شدیم. دور زدیم و به خانه برگشتیم.
پستچی هر هفته در میزند

زنگ خانه به صدا درآمد. خانهای غریب و فراموششده با دری آهنی و زنگزده در انتهای بنبست اقاقیا. روی دیوارش پلاکی آبی به شماره ۲۴ چنان چهارمیخ شده بود که گویی مسیح را به صلیب کشیدهاند. مریم به یکباره از جا پرید. با خودش گفت: «بالاخره اومد.» چادر گلدارش را بهسر کرد و با دستپاچگی […]
بوی کتاب فارسی

پسرعمهی مادرم انباردار ادارهی آموزش و پرورش بود. آنروزها بهش میگفتیم ادارهی فرهنگ. بعدها رییس اداره شد. دبستان ما در چند قدمی آن اداره بود. همیشه لب و لوچهی کتاب فارسیم تاخورده و کثیف بود. اما باکی نبود. به انبار اداره میرفتم و یک تومان به پسرعمه میدادم و یک کتاب نو میخریدم. از ابتدا […]
اول خرداد

باز هم اول خرداد رسید دختر سبز بهار سرزده از راه رسید غنچه در باغچهی زندگی آرام شکُفت بلبل از شوق به رویش خندید شبنمی بر پرِ آن غنچهی گل پای کوبید و برقصید و چکید یاسمین سوگلی باغچهی هستی شد جام گیتی پرِ شادی شد و لبریز امید
خوب نوشتن با افزایش دایرهی واژگان

خوبنوشتن و خوبگفتن بدون افزایش دایرهی واژگان به نظر دشوار بوده و چیزی کم خواهد داشت. یکی از راههای فراگیری آن، واژهبرداری از نوشتههایی است که میخوانیم و به کاربردن آنها در گفتار و نوشتارمان میباشد. قبل از شروع، واژهها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد: همانطور که آگاهید همیشه از واژگان دستهی اول […]
قطار، اندوهِ رفتن است

باران میآید قطار میرود من میدَوم تو میروی من میمانم در حسرت بوسهی واپسین قطار میرود تو میروی و خاطره میشود عطر لبخندت هنگام وداع قطار، اندوهِ رفتن است در امتداد بدرقهای طولانی
شاپیکاف

چند سالی میشد که سازمانها تصمیم گرفته بودند جهت کاهش مراجعات و سهولت دسترسی، برخی از خدمات حضوری خود را از طریق وبسایتها و پرتالها ارایه نمایند. آنروزها اینقدر اینترنت فراگیر نبود و تلفنهای هوشمند به این گستردگی در دسترس مردم قرار نداشت. بنابراین بیشتر مردم برای استفاده از خدمات اینترنتی به کافینتها مراجعه و […]