اجتماعی

مجتبی طاهری

شیوای گم‌شده

با صدای رعد و برق ناصر به خود آمد. آخرین پک را به سیگارش زد و آن را درون جاسیگاری خفه کرد و به درون ویلا برگشت.شیوا با چند تن از زن‌های فامیل درحال صحبت‌کردن بود. وقتی حرف می‌زد جوری دستش را بالا و پایین

ادامه »

راننده‌ی بداخلاق

بیست‌و‌ششم دی‌ماه سال هشتاد‌و‌یک بود. بارها تاریخ آن روز را فراموش کرده‌ام اما کافی‌ست نگاهی به برگه‌ی مأموریتی بیندازم که با گذشت این سال‌ها سفیدی‌اش کمی به زردی گراییده است. ساعت هفت‌و‌نیم صبح باید خود را به جلسه‌ای در مرکز استان می‌رساندم. تا آن‌جا دو

ادامه »

داستان کوتاه معمای زن باردار

می‌شد با گفتن یک “ببخشید” کلید را درون قفل در چرخاند و به داخل خانه رفت و در را به روی آن‌چه آن بیرون بود بست. آرام مقابل تلویزیون لم داد واز صدای بارانِ آن سوی پنجره‌ها لذت برد. اما دیدن گریه‌ی زنی باردار زیر

ادامه »

علت خود‌شیفتگیِ گروهی چیست؟

بدا بر مردمی که دچار خودشیفتگی جمعی شده‌اند. آدم‌های بی‌طبقه‌ای که هیچند و می‌گردند و می‌گردند تادسته‌ای برای خود دست و پا کنند و به آن بپیوندند تا هویتی که نه از آنِ خودشان بلکه تمامأ با فردیتشان بیگانه است به‌دست بیاورند. قومیت، لهجه، نژاد،

ادامه »

کژتابی، مغلطه‌ی ابهام ساختاری

یکی از موانعی که ابلاغ و انتقال پیام را دچار مشکل می‌کند کژتابی است. این اصطلاح نخستین‌بار توسط بهاءالدین خرمشاهی ابداع و بکار برده شد. هنگامی‌که در جملات و گزاره‌ها از واژه‌ها و عبارات به گونه‌ای استفاده می‌شود که دربرگیرنده‌ی بیش از یک معنی است

ادامه »

مغلطه‌ی فضل فروشی

یکی از مُغالطاتی که در گفتگوهای روزانه به فراوانی شنیده می‌شود مغلطه‌ی فضل فروشی است. در این نوع مغلطه فرد می‌کوشد ناتوانی‌اش در ارائه یک استدلالِ درست و منطقی را با بیان عباراتی قلمبه و نا‌آشنا بپوشاند. به‌عنوان مثال اگر در مورد گزاره‌ای از وی

ادامه »

چرا با غریبه‌ها مهربان‌تریم تا با نزدیکان خود؟

در جامعه افرادی را می‌توان دید که در خانه با اطرافیان خود برخوردی آمیخته با عصبانیت و تندخوئی داشته اما در سطح جامعه رفتاری متشخصانه و پر از آداب و رسوم اجتماعی دارند. به منظور بررسی علت‌های این دوگانگی می‌توان سطح تماس و ارتباطمان با

ادامه »

شادی خود را به رنج دیگران گره نزنیم

نیمه شعبان بود و جشنی در سراسر کشور به راه افتاده بود. در هر جایی و سر هر کوچه‌ای بساط شربت و شیرینی بر‌قرار بود. از خیابان فرعی به خیابان اصلی پیچیدم. جمعیتی شادان و خوش‌حال گرد هم جمع شده بودند. ماشین‌ها با زحمت از

ادامه »

داستان کوتاه خون‌های نریخته

حالا دیگر سالن انتظار خلوت شده است. مراجعین کارهایشان راه افتاده و رفته‌اند. چه خون‌هایی که باید ریخته می‌شد و نشد. چه آدم‌هایی که باید از هستی سرنگون می‌شدند اما نشد. آن‌هم برای یک اختلاف حساب اندک. دخترک خردسالی به تماشای هیاهو‌های پدر بود و

ادامه »