
آیا من را میشناسید؟
چند پرسشفلسفی دربارهی ماهیت “من”. آنروزها مهربانوی قصهی بزرگ علوی میگفت: «جسمم را میخواستم به کسی ببخشم که روح مرا اسیر کند». به درستی پیداست که مهربانو بین خود و جسم و روحش تمایزی روا داشته است. او خود را
چند پرسشفلسفی دربارهی ماهیت “من”. آنروزها مهربانوی قصهی بزرگ علوی میگفت: «جسمم را میخواستم به کسی ببخشم که روح مرا اسیر کند». به درستی پیداست که مهربانو بین خود و جسم و روحش تمایزی روا داشته است. او خود را
«میشه شمارهتونو داشته باشم؟» «بله، الان کارتم رو بهتون میدم» کشوی میزش را باز کرد و چشمش به ساندویچی که صبح همسرش برایش آماده کرده بود افتاد. کشو را بست و گفت: «ببخشید، کارت همرام نیست».