آیا من را میشناسید؟ چند پرسشفلسفی دربارهی ماهیت “من”. آنروزها مهربانوی قصهی بزرگ علوی میگفت: «جسمم را میخواستم به کسی ببخشم که روح مرا ادامه » ۱۴۰۲/۰۷/۱۲ ۷ دیدگاه
داستان کوتاه پستچی هر هفته در میزند زنگ خانه به صدا درآمد. خانهای غریب و فراموش شده. با دری آهنی و زنگزده در انتهای بنبست اقاقیا. روی ادامه » ۱۴۰۲/۰۷/۰۱ ۱۴ دیدگاه
داستان کوتاه کوچهی لیلا عصرهای تابستان، آنجا که خورشید خسته از تابیدن، راه خانهاش را در پیش میگرفت روی تاقچهی پایین پنجره مینشست. گوشهی ادامه » ۱۴۰۲/۰۶/۲۵ ۱۰ دیدگاه