شیوای گمشده با صدای رعد و برق ناصر به خود آمد. آخرین پک را به سیگارش زد و آن را درون جاسیگاری خفه کرد و به درون ویلا برگشت.شیوا با چند تن ادامه » ۱۴۰۲/۱۱/۰۹ ۴ دیدگاه
رانندهی بداخلاق بیستوششم دیماه سال هشتادویک بود. بارها تاریخ آن روز را فراموش کردهام اما کافیست نگاهی به برگهی مأموریتی بیندازم که با گذشت این سالها سفیدیاش کمی به زردی گراییده است. ادامه » ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ ۶ دیدگاه
ماجرای اتوبوس اتوبوس که از ترمینال بیرون آمد تمام صندلیهایش پر بود. کنار آخرین میدان شهر سربازی سوار اتوبوس شد و دمق و پکر پای بوفه نشست. از چهرهاش پیدا بود که ادامه » ۱۴۰۲/۱۰/۱۹ ۶ دیدگاه