از کارهائی نام خواهم برد که شخص یا اشخاصی سعی و تلاش خود را نمودهاند تا آنها را بهدرستی انجام دهند. انجام درستِ کار بدون در نظر گرفتن نتیجهی آن، چیزی است که همه آن افراد بر روی آن متمرکز هستند. شاید بپرسید: «اِشکالش کجاست؟ خیلی هم خوب استکه کسی وظیفهای که به او واگذار شده است را به درستی انجام دهد». من هم با شما همعقیدهام. حال به مثالهای زیر توجه کنید:
سرقت از بانک با موفقیت انجام میشود. نقشهی کلاهبرداری بینقص انجام میپذیرد. ترور یک شخصیت سیاسی با موفقیت همراه است. بهطوریکه مراقب متوجه نمیشود در امتحان تقلب میشود. هکری کاردرست با موفقیت وبسایت یک بانک را هک میکند. سندی، بدون نقص جعل میشود. قاضی، حکم محکومیت یک متهم را بر اساس مدارک معتبر و گواهی شاهدان صادر میکند.
کارهای گفته شده همگی به درستی و بدون نقص انجام شدهاند. اما نکته اینجاست که صفت درستی در مورد نحوه انجام کار تعریف شده است نه خود عمل و نفس کار. فرض کنید مدارکی ساختگی توسط یک جاعل حرفهای جعل شده و در اختیار فرد کلاهبرداری قرار گرفته باشد. او هم با استفادهی نادرست از آن اسناد جرمی را مرتکب و اتهام آنرا به گردن فرد دیگری انداخته باشد. و قاضی با توجه به آن مدارک اقدام به صدور حکم محکومیت فردی بیگناه نموده باشد. همانطور که میبینید در موارد گفته شده تمامی وظیفهها به درستی انجام گرفته اما نتیجههای اسفبار و فاجعهآمیزی برای افراد یک جامعه در بر داشته است.
میخواهم نتیجه بگیرم که در یک جامعهی اخلاقی معیار درستی برای اعمالمان همان انجام کار ِدرست میباشد. اما این نکته را نباید فراموش کرد که اگر کار درست را به شیوهای نادرست انجام بدهیم ممکن است به هدف خیلی نزدیک نشویم. پس وجود انتخاب سومی هم ضرورت پیدا میکند و آن اینکه برای رسیدن به نتیجهی درست میباید کارِ درست را بهدرستی انجام داد.