مقالهها و داستانهای مجتبی طاهری

شادی خود را به رنج دیگران گره نزنیم
نیمه شعبان بود و جشنی در سراسر کشور به راه افتاده بود. در هر جایی و سر هر کوچهای بساط شربت و شیرینی برقرار بود. از خیابان فرعی به خیابان اصلی پیچیدم. جمعیتی شادان و خوشحال گرد هم جمع شده بودند. ماشینها با زحمت از میان جمعیت عبور میکردند. گلوگاه
۵ دیدگاه

امتحان ریاضیات
یاسمین میگفت: «همیشه از امتحان ریاضیات میترسیدم. دشواری آن اگر از هوا کردن آپولو بیشتر نبود دست کمی هم از آن نداشت. اما اگر سختیهای تمرین ریاضی و امتحاندادن را کنار بگذاریم، نشاندادن ورقهی امتحان به پدرم برای امضاء و شرمساری حاصل از آن برایم سخت بود و ناشدنی. پدر
۷ دیدگاه