آدمی حرف دارد...

مقاله‌ها و داستان‌های مجتبی طاهری

شادی خود را به رنج دیگران گره نزنیم

نیمه شعبان بود و جشنی در سراسر کشور به راه افتاده بود. در هر جایی و سر هر کوچه‌ای بساط شربت و شیرینی بر‌قرار بود. از خیابان فرعی به خیابان اصلی پیچیدم. جمعیتی شادان و خوش‌حال گرد هم جمع شده بودند. ماشین‌ها با زحمت از میان جمعیت عبور می‌کردند. گلوگاه

ادامه »

شاپی‌کاف

چند‌ سالی می‌شد که سازمان‌ها تصمیم گرفته بودند جهت کاهش مراجعات و سهولت دسترسی، برخی از خدمات حضوری خود را از طریق وب‌سایت‌ها و پرتال‌ها ارایه نمایند. آن‌روزها این‌قدر اینترنت فراگیر نبود و تلفن‌های هوشمند به‌ این گستردگی در دست‌رس مردم قرار نداشت. بنابراین بیشتر مردم برای استفاده از خدمات

ادامه »

خون‌های نریخته

حالا دیگر سالن انتظار خلوت شده است. مراجعین کارهایشان راه افتاده و رفته‌اند. چه خون‌هایی که باید ریخته می‌شد و نشد. چه آدم‌هایی که باید از هستی سرنگون می‌شدند اما نشد. آن‌هم برای یک اختلاف حساب اندک. دخترک خردسالی به تماشای هیاهو‌های پدر بود و هراسیده شیون می‌کرد. چه بسا

ادامه »