مقاله‌ها و داستان‌های مجتبی طاهری

بوی کتاب فارسی

پسرعمه‌ی مادرم انباردار اداره‌ی آموزش و پرورش بود. آن‌روزها بهش می‌گفتیم اداره‌ی فرهنگ. بعدها رییس اداره شد. دبستان ما در چند قدمی آن اداره بود. همیشه لب و لوچه‌ی کتاب فارسیم تا‌خورده و کثیف بود. اما باکی نبود. به انبار اداره می‌رفتم و یک تومان به پسرعمه می‌دادم و یک

ادامه »

خوب نوشتن با افزایش دایره‌ی واژگان

خوب‌نوشتن و خوب‌گفتن بدون افزایش دایره‌ی واژگان به نظر دشوار بوده و چیزی کم خواهد داشت. یکی از راه‌های فراگیری آن، واژه‌برداری از نوشته‌هایی است که می‌خوانیم و به کاربردن آن‌ها در گفتار و نوشتارمان می‌باشد. قبل از شروع، واژه‌ها را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد: همان‌طور که آگاهید

ادامه »

یک روز پر از کلافگی

کیست که بتواند تنش های اعصاب و طپش های قلبم را لمس کند؟ آیا زبانی برای بیان آن می توان یافت؟ کیست که بداند من در چه برزخی غوطه ورم؟ کیست که بداند چگونه در ورطه هلاکت دست وپا می زنم؟ در کشاکش و جدال میان انتخاب هایم ، من

ادامه »