
کارت ویزیت
«میشه شمارهتونو داشته باشم؟» «بله، الان کارتم رو بهتون میدم» کشوی میزش را باز کرد و چشمش به ساندویچی که صبح همسرش برایش آماده کرده بود افتاد. کشو را بست و گفت: «ببخشید، کارت همرام نیست».
«میشه شمارهتونو داشته باشم؟» «بله، الان کارتم رو بهتون میدم» کشوی میزش را باز کرد و چشمش به ساندویچی که صبح همسرش برایش آماده کرده بود افتاد. کشو را بست و گفت: «ببخشید، کارت همرام نیست».
جهان هستی پر است از روابط علمی، علّی و گاه عجیب و غریب. محیط پیرامون ما نیز تا آنجایی که به ساحت تجربهی ما درآمده است به نسبت کل هستی سرشار از نادانستههاست. پیش از حرکت به سوی دانایی و حقیقت، چیزی که مهم است
صلیب، یادبود رنجِ آدمی است نگاه کن که چگونه مصیبتبار تا قربانگاه بر دوشِ زخمخورده میکِشد چلیپایِ رنج خویش را تا کِی جان از کف بگذارد و کجا بار بر زمین نهد این آدمیزادهی رنجور، در انتهای هستی درد، قامت درختی است برایستاده در شمایل
خاستگاه نظام فکری مردسالارانه دیرینگیاش به درازای تاریخ بشری است و شوربختانه تا ابد امتداد خواهد یافت. شاید در ویترین جوامع مدعی دموکراسی اندکی سیمای زنان و حقوق آنها بزک کرده و زراندود به چشم بیاید اما در لایههای ناپیدای همین جوامع متمدن و مترقی
لابد جملهی مشهور” هر انسان کتابی است چشمبهراه خوانندهاش” را شنیدهاید. سعی کردم در ذهنم باطل بودن این گزاره را به اثبات برسانم. به گوشهگیری، و میل به تنهایی برخی از آدمها فکر کردم. کسانی که بر این باورند که باید به تنهایی خو کرد
ادامهی حیات موسسات اداری و خدماتی در گرو استقبال مخاطبین از خدمات آنها میباشد. این موسسات میکوشند تا با خلق شیوههای نوین توجه مشتریان بیشتری را به خود جلب نمایند. در این راستا ضمن آموزش کارکنان خود مقرراتی را نیز جهت احترام به مراجعین و
بدا بر مردمی که دچار خودشیفتگی جمعی شدهاند. آدمهای بیطبقهای که هیچند و میگردند و میگردند تادستهای برای خود دست و پا کنند و به آن بپیوندند تا هویتی که نه از آنِ خودشان بلکه تمامأ با فردیتشان بیگانه است بهدست بیاورند. قومیت، لهجه، نژاد،
آیا «بخشیدن دیگران» وظیفهی ماست. آیا همواره میتوان چشم خود را بهروی بیمبالاتیِ پایانناپذیر دیگران بست؟ آیا باید آغاز جلسه را تا ورود کسی که مدام دیر حاضر میشود به تأخیر انداخت و به محض ورود او به نشانهی احترام از جای خود برخاست. آیا