مقاله‌ها و داستان‌های مجتبی طاهری

آینده

این روز ها و سال ها ،همان آینده ای است که سالها پیش در کنجی از گوشه و کنار دنیا به آن فکر می کردم و در دفتر سبز خاطراتم در باره اش می نوشتم. افقی در دور دست ، در ورای روز های بی شمار نیامده . اکنون دیگر

ادامه »

ژیان قرمز

حدود چهار یا پنج سال بیش‌تر نداشتم. تنها اسباب‌بازی من یک ماشین کوچک فلزی بود. یک ژیان قرمز که به اندازه‌ی کف دست‌هایم کوچک بود. آن‌ روزها هنوز ماشین ژیان از سکه نیفتاده بود و برای خودش یک‌پا ماشین‌حسابی بود. با مادرم رفته بودیم دکتر. آخر برادر کوچک‌ترم سرما خورده

ادامه »