لابد جملهی مشهور” هر انسان کتابی است چشمبهراه خوانندهاش” را شنیدهاید. سعی کردم در ذهنم باطل بودن این گزاره را به اثبات برسانم. به گوشهگیری، و میل به تنهایی برخی از آدمها فکر کردم. کسانی که بر این باورند که باید به تنهایی خو کرد و از جامعه و اطرافیان خود گریزان بود. با بررسی شیوهی زندگی این افراد متوجه خواهیم شد که آنها بهطور کامل با دیگران قطع ارتباط نکرده و به هر حال با افراد انگشتشماری در حال معاشرت هستند. این در حالی است که به واسطهی شرایط شغلی، تحصیلی و غیره، از پایه و اساس امکان این قطع ارتباط وجود ندارد. آدمی در جوامع کاری و تحصیلی ناگزیر به دریافت تأیید از سایرین میباشد. در سطح مبتذلِ آن مدام مشغول خودنمایی و ارایهی تصویری بهینه از خود میباشد. وسواس در انتخاب رنگ ونوع پوشش، مدل تلفن همراه و متفاوت بودن، نمونهی آشکار میل به تفاوت و شناخته شدن و تأیید شدن توسط دیگران است.
تصور کنید در یک دوره آخرالزمانی تک و تنها روی کرهی زمین زندگی میکنید. حال کتاب بنویسید، شعر بسرایید، گویندگی کنید و نقاشی بکشید. خب که چه؟ تا چه مدت اینکارها را بدون مخاطب انجام میدهید؟
برای درک اینچنین موقعیتی لازم نیست در این شرایط باشید بلکه میتوانید تنها چند روز از دیگران فاصله بگیرید. آنوقت متوجه خواهید شد که آدمی کتابی است در انتظار خوانندهاش.
مجهول ماندن، رنج بزرگ روح آدمی است. یک روح، هرچه زیباتر است و هرچه داراتر، به آشنا نیازمندتر است. حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش؛ نمیخواهد مجهول بماند. مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید میآورد و درد بیگانگی و غربت را… هر انسانی، کتابیاست چشمبهراه خوانندهاش… به هر حال، اگر انسان یک کتاب هم نباشد، یک کلمه است و ناچار با کسی که معنی این کلمه را میداند، احساس یک پیوند غیبی می کند. از کتاب کویر نوشته دکتر علی شریعتی
8 دیدگاه
امام رضا علیه السلام می فرمایند: روزگاری می آید که سعادت ده جزء دارد که نه جزء آن در دوری از مردم و یک جزء در خاموشی هست
درود بر شما جناب رحیمی عزیز. به نظرم آن روزگار هنوز فرا نرسیده است.
آقای طاهری گرامی قلم شما بسیار زیباست به مرور باید متن های شما را بخوانم .قلمتان با دوام.
سپاسگزارم خانم موعودی گرامی. خوشحال میشم از نظرات شما مطلع بشم.
سلام خوشحالم که شما را یافتم. به مرور مطالب تان را خواهم خواند. چه تیتر جالبی بود. انسان بی مخاطب کتابی است بی خواننده. انسان نیاز به تایید دیگران دارد، نیاز به دیده شدن دارد و این یک ضرورت است اما در حد تعادل. همهی انسانها هم نیاز دارند در روز ساعتی را با خود خلوت کنند و هم نیاز به معاشرت دارند. هر چیزی باید تعادل داشته باشد. مشکل اصلی ما در افراط و تفریط است.
و این تعریفی است از یک موجود اجتماعی به نام انسان که باید همیشه فاصلهاش را با تنهایی تنظیم کند. دور شدن و نزدیک شدن به آن مطلوب آدمی نیست. و در جایی نوشتهام که: «تنهایی» موذیانهترین حسی است که همهجا در کمین نشسته است .آنقدر موذی که وقتی از آن میگریزی به سراغت میآید و وقتی همراهش میشوی تو را از خود میراند.»
زیبا بود و دلکِش بود.
بله!
دور بودن از دیگران شاید اندکی آرامشبخش باشد اما لذتبخش نیست.
خوانده شدن انسان توسط دیگران گاهی میشود بلای جان او. انسان گاهی با دیگران بالا میرود گاهی نیز با سَر زمین میخورد.
و انتظار برای خوانده شدن پیری میآورد. ذهن و فکر را میفرساید. گاهی نیز میشود با یک نظر دیگری گلاز گلمان میشکفد و شاد میشویم. و دوباره انتظار.
احساس مجهول ماندن گاهی، زمینهساز تلاش بیشتر میشود و گاهی زمینهساز شکست میشود.
اما انسان همیشه ناگزیر به گرفتن تایید نیست. مانند متن شما که بدون تایید دیگران نیز عالیست.
درود بر شما امیررضای عزیز.
ممنونم از تعارفتون. به دنیایی پر از عجایب اشاره کردید. جهانی پر از عدم قطعیت و گونهگونی آدمها. هیچ انسان درونگرایی را نمیتوان یافت که از تنهایی خسته نشود و هیچ انسان اجتماعی و معاشرتی را که گاهی دلش خلوتی ساکت نخواهد.