مقاله‌ها و داستان‌های مجتبی طاهری

زندگی‌کردن سخت‌تر از مردن است

جنگ همواره روی‌دادی فراتر از یک تسویه‌حساب سیاسی است. سرباز پیروزمند، تسلیم می‌شود. تسلیم بنیادِ بد‌سرشت خویش. هر چیزی حتا یادبود‌های هنری و باستانی را ویران می‌کند، مهارتش را در شکنجه، آزار و تجاوز آزمایش می‌کند. ظلم می‌کند و به نابودی می‌کشاند . وحشت می‌آفریند و شادی را با ساز

ادامه »

در جست‌وجوی حقیقت

بیزارم از  بیهوده زیستن بی‌تفاوت وَهمِ کژ‌‌اندیشان کور را به تماشا نشستن روی‌گردانم از قربانیان جهل آنان که می‌پندارند کلید‌‌دار صندوقچه‌ی  حقیقت‌اند و چه زود‌هنگام در آغازِ این عمر اندک بی هیچ رنج و تکاپوئی شراب باور را سرکشیده‌اند دوگانه‌راهی است در پیش رویم راه باور و بی‌راهِ تردید بی‌راهه

ادامه »

پاییز بارانی

دلم  یک چتر می‌خواهد کمی باران کمی شادی، کنار تو نشستن با لب خندان کمی آواز و موسیقی کنار جوشش چشمه صدای شُرشُر جویی میان دره‌ای پُر مه دلم یک شعر ‌می‌خواهد کمی پاییز تو باشی،قاصدک باشد، تغزل‌های شورانگیز ملالی نیست این‌ها را نباشد هیچ‌یک اما دلم چیزی نمی خواهد

ادامه »