مجتبی طاهری
مجتبی طاهری
بایگانی‌ها

«می‌شه شماره‌تونو داشته باشم؟»

«بله، الان کارتم رو بهتون می‌دم»

کشوی میزش را باز کرد و چشمش به ساندویچی که صبح همسرش برایش آماده کرده بود افتاد.

کشو را بست و گفت:

«ببخشید، کارت همرام نیست».

لطفاً دیدگاه خود را بنویسید

12 دیدگاه

  1. چه قشنگ بود. دوست ندارم کامنت کوتاه بذارم ولی اگه زیادی راجع‌بهش بنویسم حس خوبش خراب می‌شه.

    1. جناب آقای رحیمی سپاس‌گزارم از شما. می‌توان به سادگی دچار لغزش شد و گاهی تلنگری هرچند کوچک ما را در مسیر درست نگه می‌دارد. این داستانک نمونه‌ای از موارد بی‌شماری است که روابط آدم‌ها را به تیرگی می‌کشاند. و گاهی اگر به خوبی‌های دیگران توجه کنیم در حفظ ارتباطات مهم و مؤثر خود با دیگران موفق شده‌ایم. آنچه از این داستانک بر‌می‌آید حس قدردانی، وفاداری و ایستادگی در برابر گرایش‌های نامناسب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *