مجتبی طاهری
بایگانی‌ها

نیمکت

او همیشه چشم‌به‌راه است. نه سرمای سوزناک بهمن، نه تابش آتش‌زای خورشید مرداد، نه طوفان غبارآلود پاییزی و نه وسوسه‌ی سایه‌سار درختان بیدِ کنار جویبار نتوانسته‌اند ایستادگی و پای‌مردی او را بر‌ هم بزنند. سالیان دوری‌ است که آن‌جا با همان هیبت ایستاده است. رنگ‌ و‌ رویش چون گذشته نیست اما هنوز از تک و تا نیفتاده است.

چه سال‌هاست که محرم اسرار بی‌کسان و مرهم دل دردمندان بوده است. شاهد گفت‌وگو‌های عاشقانه‌ی عشاق، مرور خاطرات،  فریاد، سکوت، گریه، شادی و تنهایی عابران بوده است. چه خنده‌های مستانه‌ای را که با گوش‌های آهنینش شنیده است. چه‌قدر سنگ صبور دخترکی تنها و گوش شنوا برای درد دل‌های کودکانه‌ی او بوده است. شانه‌ای بوده برای گریه‌های مادری دلتنگِ فرزند و همنشینی برای مردی که غصه‌هایش را با افروختن سیگاری دود کرده و به آسمان سپرده است.

روزی شاید کتابی و یا شاخه گلی بر روی آن جا مانده است. میزبان جشن شاعرانه‌ی کوچکی به مناسبت تولدی. و جای خالی عزیزی که دیگر نیست.

 او هنوز منتظر است. چشم‌به‌راه نقطه‌ای دور در انتهای خیابانی پردرخت تا عابری از راه برسد و خستگی‌هایش را به او بسپرد.

shadow.png
لطفاً دیدگاه خود را بنویسید

12 دیدگاه

  1. درود آقای طاهری بزرگوار. همیشه از خوندن نوشته‌هاتون لذت می‌برم. تنوع واژه‌ها توی نوشته‌هاتون زیاده و این باعث جذابیت بیشتر متن‌هاتون شده.
    خیلی دلنشین بود و دوست داستم همچنان ادامه داشته باشه.
    قلمتون مانا و پیروز باشین. این متنای احساسیو طولانی‌تر بنویسین لطفن؛ چون زیبان.

  2. درود بر این ظریف بینی صدبار درود.

    هیچگاه در مخیله‌ام نمی‌گنجید کسی اینقدر متن زیبایی درباره «نیمکت» بنویسه که انقدر پویا و خلاقانه باشه و پر از احساس و ادبی.
    مدّتی بود اینجا سر نمی‌زدم. از دیدن نوشتۀ جدید شما خشنود شدم.
    موفق باشید استاد طاهری عزیز.

    1. امیررضای عزیز
      خوشحالم که باز هم به من سر می‌زنید. من‌ هم سایت شما رو معمولن می‌خونم. ممنونم از شما. نوشته‌های شما زیبا هستند. روند تغییر و پیشرفت در نوشته‌های شما رو می‌شه فهمید. لطفن ادامه بدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *