مجتبی طاهری
مجتبی طاهری
بایگانی‌ها
نگاهی به فلسفه سنِکا فیلسوف رومی – برگرفته از کتاب تسلی بخشی‌های فلسفی نوشته آلن دوباتن

آدمی از بدو تولد درمی‌یابد که خواسته‌هایش با دنیای بیرون همخوانی و تطابق مطلقی ندارد. نیازهایش او را وادار به کنش‌هایی جهت کسب رضایت می‌نماید. اما به‌دست آوردن این رضایت‌مندی تمامأ در اختیار وی نیست و این‌گونه است که با مفهومی به ‌نام ناکامی آشنا می‌شود. حال این ناکامی دارای گستره وسیعی است که بسته به شدت و ضعف آن منجر به رفتارهایی از قبیل عصبانیت، احساس ناکامی، اضطراب و یا بد‌خلقی می‌شود.

اگر در رویارویی با اتفاقاتی همچون شیطنت کودکان، گم شدن اشیاء، ترافیک و مسائلی از این‌دست عصبانی می‌شویم، اگر در‌ها را پشت سرمان محکم می‌بندیم، یا کلاهمان را به زمین می‌کوبیم و یا شکستنی‌ها را می‌شکنیم، این یعنی باورهای ذهنی ما با واقعیت عینی مطابق نبوده و از این‌رو دچار جنون گشته و میل به ویرا‌ن‌گری در ذهن‌مان بیدار شده است.

اما واقعیت عینی چیست و چگونه دنیایی را در عالم ذهن خود برساخته و تصور کرده‌ایم؟ این دنیای آرمانی وایده‌آلی را که متصور هستیم فاقد هرگونه رویدادی بر خلاف میل ماست. در این دنیا هیچ چیز گم نمی‌شود و هیچ کودکی شیطنت نمی‌کند. از ترافیک و راه‌بندان هم خبری نیست.

اگر به عذرخواهی فردی پس از فروکش‌کردن عصبانیتش گوش فرا دهیم خواهیم شنید که می‌گوید: «ببخشید، دست خودم نبود». و این‌گونه تقصیر را به گردن نیرویی ناشناخته در ذهن و درون خود می‌اندازد. نیروی مرموزی که کنترل خودِ حقیقی‌اش را در دست گرفته و سبب بروز پرخاش‌گری و فحاشی در او گردیده است. نیرویی به مراتب پر‌قدرت‌تر از عقل آدمی. بنا‌بر‌این بروز هیجانات عصبی، خارج از کنترل عقل بوده و مسئولیت آن تمامأ متوجه آن نیروی ناشناخته خواهد بود.

اما سِنِکا هیچ سرِ سازشی با این نگرش نداشت. او بر این باور بود که علت عصبانیت ما نه تنها وجود نیرو‌های غیرقابل مهار نیست بلکه به علت بروزِ اشتباهِ قوه‌ی تعقل آدمی است. خطایی که قابل پیشگیری و کنترل می باشد. عصبانیت از نظر وی ممکن است با تکیه بر باورهای عقلانی شخص نمایان می شود. یعنی این‌که دنیای رویائی ما به‌ صورت خنده‌داری خوش‌بینانه در ذهن ما تجسم یافته که قرار نیست هیچ رویدادی ناگوار و مخالف با میل ما در آن به وقوع بپیوندد.

سنکا معتقد بود که میزان عصبانیت و حس ناکامی در افراد مرفه به مراتب بیشتر از سایرین بوده و آن‌ها تحمل کوچکترین ناکامی‌ای را نداشته و مدام در حال شکوه و گلایه از زندگی‌شان هستند تا جایی که شکستن ظروف شیشه‌ای توسط بردگان‌شان‌ آن‌ها را بسیار عصبانی کرده و مرتکب قتل و یا شلاق زدن و شکنجه‌ی آنان می‌شوند. چرا که به دنیایی باور دارند که در آن لیوان‌های شیشه‌ای هرگز شکسته نخواهد شد.

 به باور او به‌جای این که عنان اختیار را به رفتارهای هیجانی بسپریم باید گوش به فلسفه‌مان سپرده و با آن تسلی یابیم. انتظارمان از دنیا، هنجار‌ها و نابهنجاری‌هایش را بشناسیم. همان‌گونه که بارش باران را پذیرفته‌ایم و وقوعش را محتمل دانسته و از خیس شدن عصبانی نمی‌شویم. فلسفه به ما کمک می‌کند به‌جای این‌که عواطف ویران‌گرخود را به نمایش بگذاریم، واقعیت دنیا را پذیرفته و با آن به سازگاری بپردازیم. اگر باورهای‌مان را تغییر دهیم و بپذیریم که زندگی‌مان قراردادی تهی از ناکامی‌ها نیست آن‌گاه با نقایص و ضعف‌های آن خود را سازگار خواهیم کرد. و این یعنی اگر باور کنیم که میان واقعیات عینی و آرمان‌های ما همواره ممکن است تضادی وجود داشته باشد نه تنها از خشونت پرهیز نموده که به آرامش هم دست خواهیم یافت.

لطفاً دیدگاه خود را بنویسید

5 دیدگاه

  1. سلام. چقدر من ساختار سایت شما رو دوست دارم آقای طاهری. در سایت آقای کلانتری اسم شما رو دیدم.
    “میزان عصبانیت و حس ناکامی در افراد مرفه به مراتب بیشتر از سایرین بوده و آن‌ها تحمل کوچکترین ناکامی‌ای را نداشته و مدام در حال شکوه و گلایه از زندگی‌شان هستند تا جایی که شکستن ظروف شیشه‌ای توسط بردگان‌شان‌ آن‌ها را بسیار عصبانی کرده و مرتکب قتل و یا شلاق زدن و شکنجه‌ی آنان می‌شوند. چرا که به دنیایی باور دارند که در آن لیوان‌های شیشه‌ای هرگز شکسته نخواهد شد.”
    دیشب که کتاب صوتی “چه باید کرد” اثر تولستوی را گوش می‌کردم، شخصیت داستان در انتها با نکاتی مشابه این موضوع مواجه شده بود. اینکه حتی فرزندان خود این شخصیت که در رفاه کامل زندگی می‌کردند، در واقع مثل دیگران کاری جز تضییع و فرسودن انجام نمی‌دهند و حتی کارهای کوچکشون مثل انتقال فوضولات رو هم مستخدمین انجام می‌دهند و اونها تا لنگ ظهر می‌خوابند و هر چند درسته که همه چیز در ارتباطات شکل می‌گیره اما باید حواسمون باشه کارکنان و زحمت‌کشان واقعی همون مستخدمین هستند و بیکارگان و مفلوکان شاید همون مرفهانی هستند که مجبورند برای انجام کوچکترین کارهاشون به دیگران پول پرداخت کنند چون خودشون انگار توانایی این کار رو ندارند و چیزی نباید باشه که نگرانشون کنه و روحشون رو خط بندازه.
    (برداشت و توضیحات نویسنده چنین بود نه لزوما برداشت شخصی من)

    1. سلام دوست عزیز، خانم علیزاده گرامی. رنج و ناکامی، یا شادی و خوشی بستگی به برداشت، توقع و انتظارات‌مان از پیرامون ماست. هر قدر استانداردهای بیشتری برای خود تعریف کنیم به همان اندازه بیش‌تر شاهد انحراف از آن معیارها خواهیم بود. آدم بی‌خیال دارای کمترین محدودیت یا به عبارتی استاندارد (که شاید مترداف با محدودیت باشد ) است. برای شادکامی زندگی را باید ساده گرفت. البته نه به آن معنا که تلاش نکرد و تن به هر شرایطی داد. ممنونم از شما برای دیدگاه خوبتون. به سایت شما سرخواهم زد.

  2. من فکر میکنم آدم عادی زیاد عصبانی نمی‌شود. کسانی که اعتیاد دارند بهر چیزی وکسانی که با آنها زندگی می‌کنند. دچار عصبانیت می‌شوند وکنترل خودرا از دست می‌دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *