می خوام بعد از گذشت سالها از رازی پرده بردارم.داستان مربوط می شه به سالها پیش. یکی از همکارام کمی تند مزاج بود و گاهی با مراجعین بگو مگو می کرد و هر بار رییس منو صدا می کرد و از من می خواست که به او تذکر بدم که با مردم درست برخورد کنه. من هم همکارم رو نصیحت میکردم که با حوصلهتر رفتار کنه و حتی اگه حق هم باهاشه هوای مردم رو داشته باشه .
مدت ها گذشت و دیگه مشکلی پیش نیومد. تا اینکه یه روز هنگامی که چند دقیقه برای انجام کاری از اتاق خارج شده بودم یک خانم و دخترش که ظاهرأ با من کار داشتند مراجعه کرده و سراغ من رو از همون همکارم گرفته بودن و باز هم بگو مگویی دیگر رخ داده بود.
رییس بهم تلفن کرد و منو به اتاقش فراخوند. وقتی وارد اتاق ایشون شدم دو تا خانم رو دیدم که منتظر نشسته اند.
با رییس و خانم های مهمون سلام و احوالپرسی کردم. رییسم صندلی مقابل اون دوتا خانم رو بهم تعارف کرد. بعد از اینکه نشستم رو به من کرد و گفت: ببین باز هم همکارت با ارباب رجوع برخورد نامناسب داشته.
من هم که از ماجرا بی خبر بودم پرسیدم مگه چه اتفاقی افتاده. رییس با اشاره به خانم جوان تر از او خواست تا ماجرا رو تعریف کنه . سپس اون خانم رو به من کرد و صادقانه شروع کرد به روایت ماجرا:
– من از همکارتون سراغ شما رو گرفتم ایشان گفتند که صبر کنید الان میاد. بعد من گفتم لابد رفته “پیکنیک”. بعد همکارتون بهم گفت :”حرف مفت نزن”.
در این هنگام با کمال تعجب دیدم که رییس برآشفت . عصبانی شد و به اون خانم گفت :بیجا کردی به همکار من گفتی رفته “پکنیک”.خوب کرده بهت گفته حرف مفت نزن.
اون خانم که گمون نمی کرد حرفش خیلی بد بوده باشه با تعجب به رییس نگاه می کرد و حرفی برای گفتن نداشت. بعد رییس از من بابت اینکه وقتم تلف شده بود عذرخواهی کرد و گفت شما بفرمایید.
من که متوجه سوء تفاهم بوجود اومده شده بودم و خوب میدونستم که منظور اون خانم از واژه پیکنیک “گاز پیکنیکی” نبوده و اون خانم هم از برداشت رییس بی اطلاعه ، با قیافه ای حق به جانب و انگار این اتفاق توجیهی برای دعواهای قبلی هم می تونست باشه اتاق رییس رو ترک کردم.
3 دیدگاه
سلام
خیلی باحال و خنده دار بود
شیوه بیان داستان مخاطب رو جذب میکنه تا آخرش بخونه
بالاخره کار اون خانم راه افتاد؟
بله البته
مثل همیشه عالی بود❤👌