مثل نسیم

یک بار دیگر آمدی. اما با تو بودن دقایقی بیش نپائید. مسافر بودی و من نیز. شانه به شانه من به معراج آمدی . رنگت پریده بود. مثل همیشه آرام و ساکت بودی. هوا سرد بود. تو هم سردت بود و می لرزیدی. از نگاهت شادی فوران می کرد و لبانت با لبخند عجین شده بود و من سبک بودم و شجاع. مغرور و پی پروا . اما دقایقی بعد در میان بارش نگاهم رفتی . 

نوشته شده در تاریخ ۱۳۷۴/۰۴/۲۲

دسته‌ها: ,
※ لطفأ «دیدگاه» خود را بنویسید ※

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست

بایگانی‌ها
آمار
  • 0
  • 19
  • 2
  • 89
  • 21
  • 110,375
  • 23,017