نمایش تصادفی نوشتهها

آیا همیشه حق با مشتری است؟
ادامهی حیات موسسات اداری و خدماتی در گرو استقبال مخاطبین از خدمات آنها میباشد. این موسسات میکوشند تا با خلق شیوههای نوین توجه مشتریان بیشتری را به خود جلب نمایند. در این راستا ضمن آموزش کارکنان خود مقرراتی را نیز جهت احترام به مراجعین و

پرسش غیر فلسفی
از آن لحظههاست که دلم میخواهد از من بپرسی: «قهوه میخوری؟» و من بگویم: «این چه سوالی است؟! فلسفه نیست که پاسخش را ندانی.»
اگر من نباشم تو هم نیستی
“همیشه حق با مشتری است“. این جملهای است که هنوز چه در جایگاه یک کارمند و چه به عنوان مشتری تکلیفم را با آن روشن نکردهام. طرح تکریم ارباب رجوع بسیار پیش میآید که یک مشتری درخواست انجام کاری از کارمندی را میکند که منطبق
خواب آلودگی
وقتی رسیدم اداره به همکارام گفتم :امروز صبح اونقدر خوابم میومد که حاضر بودم پنج میلیون تومن بهم بدن و بگن امروز تعطیله ونمی خواد بری سر کار و من بتونم بیشتر بخوابم . بیشتر همکارام هم بدون اینکه به حرفام خوب فکر کنند با

پنجاه سالگی
تاریخ من از اولین روز تابستون شروع میشه. امروز پنجاهمین سالروز تولدمه.تو پنجاه سالگیه که می فهمی بزرگ تر ها دیگه خیلی بزرگ تر از تو نیستند. و سنشون خیلی که باشه حدودای یک و نیم برابر سن تو یه. قهرمان های زندگی، الگوها و

دیوانهی گونیبهدست
مردی خمیدهقامت در زد و وارد اتاقم شد. بیدرنگ شناختمش. همشهریام بود. از آخرینباری که دیده بودمش سالهای زیادی گذشته بود. بچه که بودم فقط از دور میدیدمش و هرگز به او نزدیک نمیشدم. دوریکردن از یک دیوانهی قاتل شرط عقل است. آن روزها شایع

بیسواد نباشیم
همانطور که میدانیم متن پیام اصلیترین جزء در فرایند برقراری ارتباط است. واژهها و کلمات، متداولترین شکل یک پیام میباشند. اگر تماس با تلفن را نادیده بگیریم، در گذشته، ارتباط از طریق نامه رایجترین روش ارتباط بوده است. نوشتن نامه و عریضه به عنوان یک
آیا اسم خود را دوست دارید؟
اسمش را پرسیدم گفت: «مجتبی» به خودم اجازه دادم کمی سر به سرش بگذارم گفتم: «آخه مجتبی هم شد اسم؟» گفت: «نه خیلی، اسمِ تو شناسنامهام اینه» گفتم: «پس چی صدات می کنن؟» گفت: «کاوه» گفتم: «مجتبی هم بد نیس» گفت: «خب شاید» گفتم: «اسم

کاردرست باشیم یا درستکار؟
از کارهایی نام خواهم برد که شخص یا اشخاصی سعی و تلاش خود را نمودهاند تا آنها را به «درستی» انجام دهند. انجام درستِ کار بدون در نظر گرفتن نتیجهی آن، چیزی است که همه آن افراد بر روی آن متمرکز هستند. شاید بپرسید: اِشکالش

پیکنیک (پکنیک)
می خوام بعد از گذشت سالها از رازی پرده بردارم.داستان مربوط می شه به سالها پیش. یکی از همکارام کمی تند مزاج بود و گاهی با مراجعین بگو مگو می کرد و هر بار رییس منو صدا می کرد و از من می خواست که

شمع خاطرهها
همیشه نمیشود چشمها را به روی گذشته بست. گاهی باید برگشت و به پشت سر نگاهی کرد. به آنچه در روزگاران طولانی بر ما گذشته است. اولین جشن تولدی را که به یاد دارم در پانزده سالگی ام بود. مادرم باز هم غافلگیرم کرد. شبیه

خونهای نریخته
حالا دیگر سالن انتظار خلوت شده است. مراجعین کارهایشان راه افتاده و رفتهاند. چه خونهایی که باید ریخته میشد و نشد. چه آدمهایی که باید از هستی سرنگون میشدند اما نشد. آنهم برای یک اختلاف حساب اندک. دخترک خردسالی به تماشای هیاهوهای پدر بود و

برداشتهای متفاوت از رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه
منافع و خواستههای آدمها در بیشتر موارد، یکسان و شبیه به هم میباشد. چیزهایی که فردی را خوشحال و یا ناراحت میکند میتواند در مورد عده بیشماری از آدمها هم همین نتیجه را در پی داشته باشد. اما با توجه به فردیت و گوناگونی در

من اشرف مخلوقات را دیدم
مردی بیسواد، با سرووضعی آلوده و کثیف اینور و آنور را جستجوگرانه میپوید. انگار به دنبال کسی است تا پرکردن فرمهای اداریاش را را بو او بسپارد. یکی از کارمندان را نشانه میگیرد. به سمتش میرود و میگوید: «بیزحمت این فرمها رو برای من پر
آخرین دیدگاهها